آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

گل پسری

پانزده خرداد رفتن به جنگل شییان

سلام گل پسر مامان شنبه ظهر ساعت دو به اتفاق عمه مهناز و مامان بزرگ و عمهوپوران و سارا به سمت جنگل شییان حرکت کردیم شما تو مسیر همش میگفتی بریم پارک ارم .حیوون ها رو ببینیم.وقتی رسیدیم اولش رفتیم قسمت تاب  و سرسره که بازی کنی متاسفانه آفتاب به وسایل خورده بود و شما میگفتی داغه. رفتیم بساط کباب محیا کردیم زغال یه کم ظاهرا نم داشت خوب نمیگرفت مدام سیخ کباب از این باربیکیو به اون باربیکیو منتقل میکردیم شما هی میگفتی بریم از بوفه بستنی و چیپس بخریم منم گفتم اول باید کباب بخوری بعد جایزت بستنی و چیپس.بعد به من گفتی گریه کردم یعنی بریم بخریم خداروشکر یهو کنار باربیکیو نشستی و چند تا فیله کباب شده خوردی ما هم کلی خوشحال شدیم بعدش عمه پوران رفت ...
17 خرداد 1395

پنجمین سالگرد عقد مامان و بابا

سلام مرد کوچک هزار ماشاالله این روزها بزرگ شدی و اینو دلیل قرار دادم برای شما که دیگه پوشک نپوشی و از پوشک خداحافظی کنی .جای شکر هستش که تقریبا طی دو هفته یاد گرفتی و هر وقت دستشویی داری میگی.مامانی بریم رو اصل مطلب دیشب پنجمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود روز سه شنبه که از مهد برمیگشتیم من و شما بعد کلی گشتن یه شلوار آبی خیلی خوشرنگ برای بابایی هدیه خریدیم که خداروشکر بابایی خیلی خوشش اومد و سایزش هم بود.منم هدیه وجه نقد دریافت کردم که اگه خدا بخواد باهاش یه تیکه طلا یادگاری از چنین شب بزرگ بخرم.قرار شده بود که شام بریم قم منم وسایل سفر آماده کرده بودم .بابایی که از سر کار برگشت تصمیم مون عوض شد قرار شد بریم پارک ارم که تا بحال نرفته بودیم...
14 خرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد